یه داستان عشقی و رمانتیک

وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد .
به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .
آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت:”متشکرم”.

میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش رو کاناپه نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از ۲ ساعت دیدن فیلم و خوردن ۳ بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت :”متشکرم ” .

ادامه مطلب ...

ماجرای سفر من و خدا با دوچرخه!


زندگى کردن مثل دوچرخه سوارى است. آدم نمى افتد، مگر این که دست از رکاب زدن بردارد. اوایل، خداوند را فقط یک ناظر مى دیدم، چیزى شبیه قاضى دادگاه که همه عیب و ایرادهایم را ثبت می‌کند تا بعداً تک تک آنها را به‌رخم بکشد. 




ادامه مطلب ...

اس ام اس عاشقانه

غرق ترانه میشوم از نگاه گاه گاه تو / کاش خانه ای بنا کنم در حوالی نگاه تو . . .


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
گفتی چو خورشید زنم سوی تو پر / چون ماه شبی میکنم از پنجره سر
اندوه که خورشید شدی تنگ غروب / افسوس که مهتاب شدی وقت سحر . . .


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
یادت باشه یادتو به یادم میمونه / یادی کن که یاد ما هم به یادت بمونه  . . .


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
مهم این نیست که در عشق شکست بخوری ، مهم این است که در عشقی
که به خدا داری شکست نخوری . . .


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

همین امروز دوستم بدار ، شاید فردائی نباشد . . .


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دانی که چرا ز میوه ها سیب نکوست / نصفش رخ عاشق است ، نصفش رخ دوست . . .

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

باز آمدنم به خدمتت دیر نشد / اندیشه مکن دلم ز تو سیر نشد

 

یک موی تو را به عالمی نفروشم / تو جان منی ، کسی ز جان سیر نشد . . .


ادامه مطلب ...

چند داستان زیبا


زن جوانی در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود. چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند. او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید و بر روی یک صندلی نشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد.


مردی در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه می‌خواند. وقتی که او نخستین بیسکوئیت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم یک بیسکوئیت برداشت و خورد. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت. پیش خود فکر کرد : بهتر است ناراحت نشوم. شاید اشتباه کرده باشد.

ولی این ماجرا تکرار شد. هر بار که او یک بیسکوئیت برمی‌داشت، آن مرد هم همین کار را می‌کرد. اینکار او را حسابی عصبانی کرده بود ولی نمی‌خواست واکنشی نشان دهد.

ادامه مطلب ...

اس ام اس عاشقانه

قبر واقعی آدم در خاک نیست ، بلکه در قلب کسی است که فراموشت نمیکند . . .

نمیدونم چون عزیزی دوستت دارم یا چون دوستت دارم عزیزی !؟



در میان بغض کوچه ها من همان تنها ترینم / گر میان هر نگاهی صوت غمگینی شنیدی



یاد کن از قلب بی تابی که هر دم یاد معشوق است . . .

در فلسفه وفا چنین آمده است ، دل وقف شکستن است ، بیهوده نرنج . . .

ادامه مطلب ...

خانم نظافتچی

در امتحان پایان ترم دانشکده پرستاری، استاد ما سوال عجیبی مطرح کرده بود. من دانشجوی زرنگی بودم و داشتم به سوالات به راحتی جواب می دادم تا به آخرین سوال رسیدم،
نام کوچک خانم نظافتچی دانشکده چیست؟
سوال به نظرم خنده دار می آمد. در طول چهار سال گذشته، من چندین بار این خانم را دیده بودم. ولی نام او چه بود؟!
من کاغذ را تحویل دادم، در حالی که آخرین سوال امتحان بی جواب مانده بود.
پیش از پایان آخرین جلسه، یکی از دانشجویان از استاد پرسید: استاد، منظور شما از طرح آن سوال عجیب چه بود؟
استاد جواب داد: در این حرفه شما افراد زیادی را خواهید دید. همه آنها شایسته توجه و مراقبت شما هستند، بـاید آنها را بشناسید و به آنهـا محبت کنید حتـی اگر این محبت فقط یک لبخنـد یا یک سلام دادن ساده باشد.
من هرگز آن درس را فراموش نخواهم کرد!

یک پند بسیار آموزنده

روزی شاگرد یه راهب پیر هندو از او خواست که واسش یه درس بیاد موندی بده . راهب از شاگردشنمک رو بیاره پیشش ، بعد یه مشت از اون نمک رو داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست اون آب رو سر بکشه . شاگرد فقط تونست یه جرعه کوچک از آب داخل لیوان رو بخوره  ، اونم بزحمت .
خواست کیسه

استاد پرسید : " مزه اش چطور بود ؟ "

شاگرد پاسخ داد : " بد جوری شور و تنده ، اصلا نمیشه خوردش "   

پیرهندو از شاگردش خواست یه مشت نمک برداره و اونو همراهی کنه  .  رفتند تا رسیدن کنار دریاچهاستاد از او خواست تا  نمکها  رو داخل دریاچه بریزه ، بعد یه لیوان آب از دریاچه برداشت و داد دست شاگرد و ازش خواست اونو بنوشه .  شاگرد براحتی تمام آب داخل لیوان رو سر کشید .
.

استاد اینبارهم از او مزه  آب داخل لیوان رو پرسید. شاگرد پاسخ داد : " کاملا معمولی بود . "

پیرهندو گفت : " رنجها و سختیهائی که انسان در طول زندگی با آنها روبرو میشه همچون یه مشت نمکه  و اما این روح و قدرت پذیرش انسانه که هر چه بزرگتر و وسیعتر بشه ،  میتونه بار اون همه رنجاندوه  رو براحتی تحمل کنه ، بنابراین سعی کن یه دریا باشی تا یه لیوان آب . "

اس ام اس های عاشقانه


اس ام اس جدید ، اس ام اس عاشقانه ، اس ام اس ولنتاین

سلام خوبی !؟ میدونی دارم چی میخورم !؟

حسرت یک لحظه دیدن تو !

ولنتاین مبارک

.

.

.


عشق تک یعنی چشمه ای از جنس نور

نور یعنی یک سلام از راه دور . . .

.

.

.


من دست دلم به هوای تو زند / جان در تن من نفس برای تو زند

.

.

.


دشمن چه کند که مهربا ن  باشد دوست / حاسد چه کند چو با وفا باشد یار  . . .


ادامه مطلب ...